سفارش تبلیغ
صبا ویژن


SMS!!!

من همیشه زندگانی رابه مسخره گرفتم ؛دنیا؛مردم همه اش به چشم یک بازیچه؛یک ننگ ؛یک چیز پوچ وبی معنی است.می خواستم بخوابم و دیگر بیدار نشوم و خواب هم نبینم؛ولی چون در نزد همه مردم ؛خودکشی یک کار عجیب و غریبی است می خواستم خودم را ناخوش سخت بکنم؛مردنی و ناتوان بشوم و بعد از آنکه چشم و گوش همه پر شد ؛تریاک بخورم تا بگویند ناخوش شد و مرد.

او فهمید همه ی کیف هایی که برای مردم معمولی جایز بود برای کسی که دنیاهائی مافوق تصورات و لذایذ سایرین ایجاد می کرد غیر ممکن بود.و او کوشش می کرد در پسمانده و وازده ی کیف دیگران لذت موهومی برای خودش جستجو بکند.
(تجلی)


نوشته شده در جمعه 91/6/10ساعت 2:10 عصر توسط نیما نظرات ( ) | |

من همیشه گمان میکردم که خاموشی بهترین چیزهاست .گمان میکردم که بهتر است آدم مثل بوتیمار کنار دریا بال و پر خود را بگستراند وتنها بنشیند.ولی حالا دیگر دست خودم نیست چون آنچه نباید بشود شد...حالا میخواهم سرتاسر زندگی خودم را مانند خوشه انگور در دستم بفشارم و عصاره آنرا.نه. شراب آنرا قطره قطره در گلوی خشک سایه ام مثل آب تربت بچکانم

افکارپوچ!-باشد،ولی ازهرحقیقتی بیشترمراشکنجه می کند-آیااین مردمی که شبیه من هستندکه ظاهراً احتیاجات و هوا و هوس مرا دارند،برای گول زدن من نیستند؟آیا یک مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدن من به وجود آمده اند؟آیا آنچه که حس می کنم،می بینم و می سنجم سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت خیلی فرق دارد؟
من فقط برای سایه ی خودم می نویسم که جلو چراغ به دیوار افتاده است،باید خودم را بهش معرفی کنم.

همین قدر میدانم که از خودم بدم می آید.می خورم ؛از خودم بدم می آید؛راه می روم؛از خودم بدم می آید؛فکر می کنم؛ از خودم بدم می آید.چه سمج؛چه ترسناک.نه؛این قوه مافوق بشر بود.یک کوفت بود...دیگر هیچ چیز به من کارگر نیست.سیانور خوردم؛در من اثر نکرد؛تریاک خوردم باز هم زنده ام.اگر اژدها هم مرا بزند اژدها می میرد...


نوشته شده در جمعه 91/6/10ساعت 2:5 عصر توسط نیما نظرات ( ) | |

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره آهسته روح را در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی به‌وسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس که تأثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید

- بدنام گشت گرگ ولی چون نظر کنی انسان هزار مرتبه از گرگ بدتر است.

 - کسانی که دست از جان شسته اند و از همه چیز سرخورده اند تنها انان می توانند کارهای بزرگ انجام دهند.

- انسان خودش از مرگ می ترسد ولی سبب مرگ دیگران را فراهم می اورد.

- مرگ با داس کهنه ی خود خرمن زندگانی را درو می کند.


نوشته شده در جمعه 91/6/10ساعت 2:3 عصر توسط نیما نظرات ( ) | |

دامن شادی چو غم آسان نمی آید بدست پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند . . . ----------------------------------------------- گاهی گمان نمیکنی و می شود / گاهی نمی شود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست / گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت نیست /گاهی تمام شهر گدای تو میشود . . . ----------------------------------------------- عشق مرگ نیست زندگی است ، سخت نیست عین سادگی است عشق عاشقانه های باد و گندم است ، اولین پناهگاه کودکی آخرین پناهگاه آدم است ----------------------------------------------- به تقویم ها اعتمادی نیست اگر در دل یا نگاهت تغییری رخ داده . . . ----------------------------------------------- بعلاوه خدا باشی منهای هر چیزی زندگی می‌کنی . . . ----------------------------------------------- انسان های آزاده دل شکسته و پر غرور خود را پنهان می کنند . . . فردریش نیچه -----------------------------------------------

نوشته شده در دوشنبه 91/4/19ساعت 2:42 عصر توسط نیما نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

 دانلود آهنگ - قیمت خودرو - قالب وبلاگ
صدایاب